صدا، دوربین، حرکت: سال 62
داستانهای اسماعیل فصیح در معاشرت شکل میگیرد، همه چیز در هم نشینیها و گفتگوها معلوم میشود و اصلا قصه در مراوده معنا پیدا میکند.در واقع گفتگو و همنشینی عنصر شکلدهنده زمستان 62 است. انگار نویسنده آن جمله معروف «انسان موجودی است اجتماعی» را به کمال زیسته باشد، دمی از آن غافل نیست.
زمستان 62 ماجرای آشنایی منصور فرجام است با جلال آریان، که از آمریکا به ایران آمده تا مرکز کامپیوتر راه اندازی کند، آنهم در اهواز. کسی که داستانهای فصیح را خوانده باشد کم و بیش با خانواده آریان آشنا است و جلال را بیش از همه میشناسد. جلال اینبار استاد بازنشسته دانشگاه است و برای برگزاری یک دوره گزارش نویسی به اهواز میرود و از این فرصت برای پیدا کردن فرزند یک آشنا نیز در جبهه جنوب استفاده میکند. همسفری جلال و منصور میشود یک رفاقت عمیق و داستان پا میگیرد.
جلال آریان نماد کسی است که با همه چیز کنار میآید، هرچند در دلش با هیچ چیز یک دِله نباشد. سعی میکند منافع را در نظر بگیرد و همه جا عقل معاش را به کار بیاندازد. زود رفیق میشود و در رفاقت کم نمیگذارد. طبقه اجتماعی آدمها را میشناسد و بر همان اساس هم به آنها فکر میکند. کسی است که مانند او را احتمالا در ارتباطاتمان دیده ایم. باقی شخصیتهای زمستان 62 نیز آشنا هستند. هیچ کدام ماورایی و دور از آنچه روزگاری رخ داده یا هنوز رخ میدهد نیست. حادثهها نیز آشنا هستند. شاید بجز آخرین بخش داستان و پایانبندی آن که کمی دور از ذهن است، باقی ماجرا شبیه خاطرات زیسته یا شنیده مان باشد.
انتشار زمستان 62 بعد از اولین چاپ آن ممنوع میشود تا شانزده سال، و این برای ما در سال 1402 معنایی دارد. کتاب را که میخوانی روایت روراستی از زبان آدمی است که هیچ تعصبی به انقلاب آنهم از نوع اسلامی آن ندارد. اگر پیش از زمستان 62، شراب خام را خوانده باشید این نگاه را بهخوبی میتوانید درک کنید. برای جلال آریان همهی تغییرات حکومتی، از چسباندن شعارها روی دیوار گرفته تا پوشش زنان و جمع شدن بساط شب نشینیها در محافل ایرانی، همه و همه ناراحتکننده است، او چیزی از ناراحتیاش به طور مستقیم نمیگوید اما همین که اینها را با جزئیات میبیند و توصیف میکند معلوم است که خوشش نیامده اما هرگز خود را با سیستم در نمیاندازد. .
زمستان 62 تصویر مبهم و دوری را بازآفرینی میکند. برای کسی که آن روزگار را زیسته باشد مدام زنده کردن جزئیاتی است که در گذر زمان فراموش شدهاند و خوانندهی نسیانکار با خواندن هر بخش از کتاب با خود خواهد بله... راست میگوید... و قطعا ماجرایی شبیه را، ناگهان از لابهلای خاطرات خاکخوردهاش بیرون میکشد. برای آنکه در آن روزگار نزیسته باشد هم مواجهه است با تاریخ معاصر، ممکن است باور نکند، اما بخشی از واقعیت آن است که اسماعیل فصیح میگوید. نویسنده ما را با خود به دوران جنگ ایران و عراق میبرد، در پس کوچهها و خیابانهای اهواز میگرداند و همزمان حواسش به تمام آن تغییراتی که مجاهدان مسلمان پس از انقلاب اسلامی در حال پیاده سازی در جامعه هستند، نیز هست.
ارزش زمستان 62، فارغ از بازآفرینی یک روزگار فراموش نشدنی، یعنی جنگ، برای کسی که در تاریخ معاصر پژوهش میکند نیز بالا خواهد بود. معمولا آثار ادبی با تاخیر چند ساله از وقوع یک حادثه منتشر میشوند، اما زمستان 62 مانند یک گزارش است، نویسنده میبیند و توصیف میکند. درست است که نگاه خود را دارد و ممکن است به مزاق عده ای خوش نیاید، اما نه قابل کتمان است و نه سرسری و کم مایه.
زهرا باقری