به چالش کشیدن عناصر سنتی داستان
بدون شک یکی از کارکردهای مهم داستان، ساده کردن مسائل پیچیده است ولی وقتی نویسنده ای آگاهانه و تعمدا” تصمیم می گیرد یک داستان واضح و رئال را پیچیده روایت کند بطور حتم برای وی کارکرد و غلبه فرم بر محتوا در اولویت است.
غفارزادگان در رمان” کتاب بی نام اعترافات” یک داستان سرراست را در سه بخش و در مجموع یازده فصل روایت می کند.
بخش اول در شش فصل روایت چهارده سالگی قاسم( پدر راوی) و مرگ پدرش( نصرت) و در ادامه تلاش وی برای کار کردن در جهت کمک به معیشت خانواده است که غیر از قاسم یک خواهر ۱۲ ساله بنام زرینه و یک برادر ۹ ساله بنام محسن دارد و خواهری بزرگتر که ازدواج کرده و صاحب دخترانی دو قلو است.
بخش دوم در چهار فصل، روایت دو- سه سال بعد و حدود هفده سالگی قاسم و آشنایی وی با جریانات مبارز چپ و مذهبی علیه حکومت پهلوی دوم در حدود سال ۵۳ شمسی است.
و بخش سوم حدود ۲۰ سالگی قاسم و قبولیش در دانشسرای تربیت معلم اردبیل و شرکت او در جریانات اعتراضی دانشسرا و در نهایت اخراج و بازگشت مجدد وی به دانشسرا با وساطت آقا مظفر، دامادشان که گرایشات چپ گرایانه دارد.
مسلما” داستان در بطن محتوای رواییش، هیچ مقوله حائز اهمیت و چشم گیری ندارد و صرفا” بیان مشکلات عدیده ایست که گربیانگیر خانواده قاسم بدنبال مرگ پدر و بی درآمدیشان است.
این رمان با اینکه از نثری خوشخوان و روان در روایت بهره می برد ولی بواسطه فرم گرایی و تعهد و تقیدی که نویسنده در سبک ” پست مدرنیسم” خود را ملزم به رعایت آن کرده برای مخاطب عادی و حتی خاص باعث چالش آزار دهنده ذهنی و احساسی می شود.
آنچه که بنظر می رسد اینکه ناهمزمانی سرعت پیشرفت سیر تحول داستانی دنیا در همپوشانی با تحولات اجتماعی، سیاسی، ادبی، فرهنگی،…ایران، با کنش های خلاقانه ادبی در جامعه داستانی ایران و مخاطب وطنی هماهنگ نبوده و گویی همواره مخاطب ایرانی در پذیرش و تحلیل این نوآوریهای داستانی از خود مقاومت نشان داده است و به همین سبب زیبایی شناسایی مدرن با ذهن جامعه ادبی ایران همزمان و همراه نبوده است.
غفارزادگان در یک متافیکشن( فراداستان) پست مدرن با کاهش فاصله بین راوی و مخاطب با روایت می کوشد تا نوعی طروات و نوآوری را از حاصل دیالتیک بین روایت کلاسیک ارسطویی و پیوستگی زبان روایت با ارائه فرمی نو برای مخاطب ایجاد کند.
نویسنده در حقیقت با چالش کشیدن عناصر سنتی داستان مانند شخصیت پردازی، حادثه، زاویه دید، طرح،پیرنگ،…همه تلاش خود را برای” ارائه روایتی از روند روایتگری” قرار می دهد و تعهد نوشتار عمده ترین مسئله نویسنده قرار می گیرد.
غفارزادگان اگرچه در این رمان بظاهر داستانی را بیان می کند ولی در حقیقت روایت صرفا” بهانه ایست برای ارائه ” ارزش افزوده زبان روایی ”
سوسور معتقد بود که زبان قبل از ما بوده و بعد از ما نیز همچنان خواهد بود و با توجه به اینکه سیر تحولات دنیا با شتاب در حال شکل گیریست پس باید برای عقب نماندن این وسیله ارتباطی( زبان) با سرعت تحولات جاری، فکری نو اندیشید و بر مبنای همین اندیشه، نویسندگان نوگرا در غرب با اولویت نوآوریهای زبانی به سمت فرم و شکستن ساختارهای سنتی روایی اقدام نمودند.
بدون شک برای نویسندگانی چون گلشیری، بهرام صادقی، ابوتراب خسروی، غفارزادگان،…ارائه فرم در داستان نویسی نه یک تفنن و زورآزمایی داستانی، بلکه تلاشی متعهدانه و صادقانه به جهت ارتقا منزلت زبان داستانیست.
با توجه به مطالب موجز فوق در باب فرم و سبک این رمان، می توان به این نکته توجه داشت که اساسا” نقد این رمان خارج از بررسی فرم خیلی جای مانور و کنکاش ندارد و هر اتفاقی در این رمان را باید در شکل و ساختار فرمی روایت در نظر گرفت.
و در پایان اینکه بنظر می رسد این رمان بنوعی ملغمه ایی از اعترافات بدون نام! واقعی و تخیلی دوران نوجوانی و جوانی خود نویسنده است که به تاسی از جلال آل احمد( سنگی بر گوری) و هوشنگ گلشیری( کریستین و کید )
با ارائه ایی نو به خواننده عرضه شده است.
مشخصات کتاب
عنوان: بی نام اعترافات
نویسنده: داوود غفارزادگان
ناشر: انتشارات نیستان
شهر و سال: تهران، 1396
تعداد صفحات: 348 صفحه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.