بایگانی برچسب برای: محمد بهمن بیگی

اقلیم پررنگ ترین عنصر این مجموعه از داستان است و ایل با تمام ویژگی هایش در آن به تصویر کشیده شده است، و این سخن اصطلاح نیست، ما در این روایات تصاویر جذاب، رنگارنگ و سرشار از جزئیات را مشاهده می کنیم. خواندن این کتاب برای من مصادف شد با تماشای سریالی از تلویزیون درباره یکی از طوایف قشقایی و به جرات می توانم بگویم که این کتاب به من تصاویر بیشتر و دقیق تری نشان داد.

به دیار غربت می رود و چه اسمی درست‌تر از غربت برای یک ایلیاتی. بهمن‌بیگی خود در وصف چگونه دل‌زده شدن از فرنگ چنینی می گوید: «من اهل گفت و شنود بودم. طنزها و شوخی‌هایم در ایل خریدار داشت. کسانم و دوستانم چشم از دهانم برنمی‌داشتند ولی در طول این خیابان‌های طویل یک گوش شنوا نمی‌یافتم.» همین نیاز به معاشرت محبت آمیز او را به وطن باز می‌گرداند و اینبار با فکر ساختن و تغییر دادن، که فقط یک اندیشه خام نیست، بلکه چنان برایش تلاش می‌کند که آن را به خوبی ثمر می‌نشاند . اگر قره قاج نبود، و محمدبهمن بیگی را…