نگاه نویسنده به جریانات در محیطی است پر از گفتوشنود و توصیفاتی از بو و رنگ و صداها و حتی زمینی که بر آن راه میروند. صمد طاهری در کمتر قصه ای تنهاست. من و شاپور، من و سیامک، من و ثامر، من و اکبر، من و رضا، من و یدول، و من و یوسف. قصهها مردهای تنها دارند و عمههای تنها. قصهها گرمای جنوب دارند، شرجی دارند ، بوی ادویه دارند، شیرینی خرما دارند.