گفتگو پایه و اساس شکل گیری فضای چند صدایی است که در این رمان کمتر بین جلال آریان و جریان غیر همفکرش برقرار میشود. ابوغالب را که در داستان یک سیاهی محض است تنها از زبان مریم میشناسیم. مریم است که او را همانگونه که دیده و دریافت کرده به ما نشان میدهد. حتی ادریس که جلال آریان نسبت به او نظر مساعد دارد و به عنوان شخصیت مثبت معرفی میشود به گفتگو ورود پیدا نمیکند. گاهگاه نویسنده از زبان ادریس یکی از شعارهای روی دیوار را میآورد. به عبارتی در این داستان شخصیتها سوژه نیستند. قدرت تفکر و انتخاب
بایگانی برچسب برای: اسماعیل فصیح
ارزشمندی داستان شراب خام شاید به خاطر داستان پردازی آن نیست، که البته در جای خود دارای قدر و ارج است و نمیگذارد خواننده در ملال و فرودهای داستان آن را زمین بگذارد و در بزنگاه یکنواختی، حادثه ای دست و پا میکند؛ ارزش این داستان شاید بیش از این به رئالیستی بودن آن است. اسماعیل فصیح یا بهتر است بگوییم جلال آریان نماینده قشری و طبقه ای در جامعه ایران است که از منظر خود به حادثهها مینگرد. این منظر در دهههای بعد چندان مورد توجه نبوده است. علت آن شاید این باشد که جلال آریان نه در بحبوحه جریانات چپ …
قرار نیست صدای بلند دنیاگریزی و شهادت منصور فرجام باعث تحول و تنبه جلال آریان بشود چون اگر این اتفاق بیفتد رمان تبدیل به یک اثر شعارزده تکصدایی میشود اما شب پس از شهادت منصور یک تکگویی طولانی مملو از خودافشاگری و خودویرانگری از جلال داریم که همه حیثیت و هویت خودش و امثال خودش را به نقد میکشد.
در کشاکشهای درونی و دیدگاههای مختلفی که شخصیتهای فصیح از جنگ دارند، هرکدام باتوجه به ساختار ذهنی که دارن رفتاری بروز میدهد که هدفمند باشد. هدفمندبودن به معنای درست بودن آن رفتار نیست و فرجام تنها آدمی است که سعی میکند برای خودش مسئله بسازد، باورهایش را کنکاش کند و میان دنیاطلبی اطرافیانش در جهانی تباه، جویای ارزشهای اصیل و بامعنای انسانی باشد .
اسماعیل فصیح، ادریس آلمطرود را بهانه روایت و بازگشت به جنوب قرار داده. مطرود یعنی بیرون رانده شده و آل مطرود نمادی از آدمهای بیرون رانده شدهاند. گویی تمام کسانی که به دلیلی از شهر خود مهاجرت میکنند وضعیت متوسط اجتماعی دارند و عشقی در این سرزمین به یادگار گذاشتهاند جزو قبیله آل مطرود هستند. آلمطرودها کسانی هستند که اگر بمانند چیزی جز فقر و ناامنی و نقص عضو و سوختن دستشان را نمیگیرد.
خواننده، شخصیتهای «زمستان 62» را زندگی میکند، برای مدتی به مهمانیهای تکراری اما خواستنی آنها میرود، روزمرگیهایشان را مزمزه میکند، با آنها به سفر میرود و همراه دردهای و آرزوهایشان نفس میکشد. همین زندگی و البته انبوهی از نکات ریز و درشت دیگر باعث شده «زمستان 62» از آن کتابهایی شود که میتوانید بعد از خواندنش ادعا کنید بیش از یکبار زندگی کردهاید.
اهواز شهری مهم در اوج جنگ است و اسماعیل فصیح شخصیتهای داستانش را در این شهر مستقر میکند. راوی داستان، جلال آریان، مدرس گزارشنویسی است و خواننده در داستان مثل اینکه با گزارشهای متعددی روبرو میشود. گزارشهایی کامل و این موضوع به خوبی با شغل راوی گره خورده است.