اگرچه تضاد طبقاتی یک مسئله مورد توجه نویسندگان همه اقلیمها بوده و مثلا دولت آبادی هم آن را در کلیدر یکی از دستمایههای روایتش ساخته، اما وجود شرکت نفت و رفت و آمد بیگانگان به منطقه جنوب باعث خلق شدن تصاویری با نهایت کنتراست در این مسئله شده است. نان بزرگی که در ابتدای رمان سووشون برای عروسی دختر حاکم پخته اند را به یاد بیاورید و حرصی که زری از این ریخت و پاش میخورد. و در سینما دونده امیر نادری را به یاد بیاورید مخصوصا سکانسی که امیرو و بچههای دیگر میخواهند شیشههای نوشیدنی، یعنی پس ماندههای …
دانای کل، با لحنی زنانه روایت داستان را به عهده دارد. اما در روایتش راه افراط در پیش گرفته و با پرگویی خواننده ی خاص را دچار دلزدگی کرده است. شخصیتهای داستان کم از راوی ندارند. دیالوگهای طولانی از ابتدا تا انتهای داستان، گریبان خواننده را می گیرد. با این وجود نمی توان منکر شد که نویسنده داستان را در سطح رها نکرده و زیر لایه های متعددی برای آن طراحی کرده. داستان پر از نماد و نشانه است. از اسامی شخصیتها گرفته تا اشارات به متون تاریخی و عرفانی. شخصیت اصلی داستان یعنی هستی نوریان، جوان دهه ی پنجاه
محمود قبل از نوشتن همسایهها، ماکتی از همزیستی آدمهای فرودست جامعه را در داستان کوتاه شهر کوچک ما اتود زده و رفتهرفته تمام شخصیتها را در مدت زمان سه سال با خودش به ساحت بزرگتر و ماندگارتری هدایت کرده. خواننده در داستان شهر کوچک ما با یک رمان فشرده که عصاره زندگی، عقاید و تجربیات محمود در یک خانواده پرجمعیت و سنتی است روبرو میشود. داستان در حوالی دهه سی همزمان با بحران نفت و مهاجرت اتفاق میافتد. رسالت داستان روایتکردن ویرانی و متلاشیشدن بومیهای جنوب است. مظاهر صنعت و حضور کارفرمایان خار…
اسماعیل فصیح، ادریس آلمطرود را بهانه روایت و بازگشت به جنوب قرار داده. مطرود یعنی بیرون رانده شده و آل مطرود نمادی از آدمهای بیرون رانده شدهاند. گویی تمام کسانی که به دلیلی از شهر خود مهاجرت میکنند وضعیت متوسط اجتماعی دارند و عشقی در این سرزمین به یادگار گذاشتهاند جزو قبیله آل مطرود هستند. آلمطرودها کسانی هستند که اگر بمانند چیزی جز فقر و ناامنی و نقص عضو و سوختن دستشان را نمیگیرد.
خواننده، شخصیتهای «زمستان 62» را زندگی میکند، برای مدتی به مهمانیهای تکراری اما خواستنی آنها میرود، روزمرگیهایشان را مزمزه میکند، با آنها به سفر میرود و همراه دردهای و آرزوهایشان نفس میکشد. همین زندگی و البته انبوهی از نکات ریز و درشت دیگر باعث شده «زمستان 62» از آن کتابهایی شود که میتوانید بعد از خواندنش ادعا کنید بیش از یکبار زندگی کردهاید.
اهواز شهری مهم در اوج جنگ است و اسماعیل فصیح شخصیتهای داستانش را در این شهر مستقر میکند. راوی داستان، جلال آریان، مدرس گزارشنویسی است و خواننده در داستان مثل اینکه با گزارشهای متعددی روبرو میشود. گزارشهایی کامل و این موضوع به خوبی با شغل راوی گره خورده است.
در بعضی از داستانهای ایوبی رد پای یک معلم دلسوز و عاشق دانش آموزان را میبینید که بی شک برآمده از سالها معلمی کردن ایوبی بوده. در خوزستان و تهران. به ویژه در مجموعه داستان #پایی_برای_دویدن یک داستان فوق العاده هست درباره معلمی که میرود برای حل کردن مشکل خانواده شاگردان فقیرش. خیلی زیبا و خواندنی است.
جامعهای که در شبهای دوبهچی به تصویر کشیده میشود جامعهای است که در آن از شور و احساسات عاشقانهی دنیای رمانتیک خبری نیست. مذهب در این جامعه عمق و روحانیت خود را از دست دادهاست. سودجوئی، بر مفاهیمی چون درستکاری، عشق و رفاقت فائق آمدهاست. در این جامعه انسانها با سرنوشتهای بسیار تلخِ نشأت گرفته از بیعدالتی مواجه هستند و فقر، امکان رشد و آزاداندیشی به آنها را نمیدهد. عرف و عادات اخلاقی قدیم ویران و تهی از معنی شده و مبانی جدیدی نیز جایگزین آنها نیست. نقص جسمانی به عنوان یک اصل، پذیرفته شد
اقلیم پررنگ ترین عنصر این مجموعه از داستان است و ایل با تمام ویژگی هایش در آن به تصویر کشیده شده است، و این سخن اصطلاح نیست، ما در این روایات تصاویر جذاب، رنگارنگ و سرشار از جزئیات را مشاهده می کنیم. خواندن این کتاب برای من مصادف شد با تماشای سریالی از تلویزیون درباره یکی از طوایف قشقایی و به جرات می توانم بگویم که این کتاب به من تصاویر بیشتر و دقیق تری نشان داد.
مساله رمان، به واسطه چینش اجزاء و عناصر موجود، روایت فقر و آگاهی است. فقری که که از عدم آگاهی حاصل شده و فضای جامعه دهه 20 شمسی را تصویر کرده و التهاب سیاسی متاثر از تلاش برای ملی شدن صنعت نفت را پیش چشم مخاطب میگذارد و به نوعی روی صندلی ضداستعماری ایستاده تا فقر همسایه ها را که نمایندگی توده های مردم را میکنند و اسباب رسوخ جهل نسبت به مسائل و ریشه مشکلات شده را به انگشت اشاره نشان دهد.