مطالب توسط زهرا باقری

سینما رکس آبادان را چه کسی آتش زد؟

ارزشمندی داستان شراب خام شاید به خاطر داستان پردازی آن نیست، که البته در جای خود دارای قدر و ارج است و نمی‌گذارد خواننده در ملال و فرودهای داستان آن را زمین بگذارد و در بزنگاه یکنواختی، حادثه ای دست و پا می‌کند؛ ارزش این داستان شاید بیش از این به رئالیستی بودن آن است. اسماعیل فصیح یا بهتر است بگوییم جلال آریان نماینده قشری و طبقه ای در جامعه ایران است که از منظر خود به حادثه‌ها می‌نگرد. این منظر در دهه‌های بعد چندان مورد توجه نبوده است. علت آن شاید این باشد که جلال آریان نه در بحبوحه جریانات چپ …

جرعه ای از شراب خام

ارزشمندی داستان شراب خام شاید به خاطر داستان پردازی آن نیست، که البته در جای خود دارای قدر و ارج است و نمی‌گذارد خواننده در ملال و فرودهای داستان آن را زمین بگذارد و در بزنگاه یکنواختی، حادثه ای دست و پا می‌کند؛ ارزش این داستان شاید بیش از این به رئالیستی بودن آن است. اسماعیل فصیح یا بهتر است بگوییم جلال آریان نماینده قشری و طبقه ای در جامعه ایران است که از منظر خود به حادثه‌ها می‌نگرد. این منظر در دهه‌های بعد چندان مورد توجه نبوده است. علت آن شاید این باشد که جلال آریان نه در بحبوحه جریانات چپ …

جانِ بی‌جان زخم شیر

نگاه نویسنده به جریانات در محیطی است پر از گفت‌وشنود و توصیفاتی از بو و رنگ و صداها و حتی زمینی که بر آن راه می‌روند. صمد طاهری در کمتر قصه ای تنهاست. من و شاپور، من و سیامک، من و ثامر، من و اکبر، من و رضا، من و یدول، و من و یوسف. قصه‌ها مرد‌های تنها دارند و عمه‌های تنها. قصه‌ها گرمای جنوب دارند، شرجی دارند ، بوی ادویه دارند، شیرینی خرما دارند.

آن چهره ی زمینی جنگ

سرباز قاضی ربیحاوی می‌تواند سرباز هر جنگی باشد. در حالی‌که دستگاه تبلیغات حاکم در ایران، در تمام سال‌های جنگ تلاش کرده که جنگ ایران را چیزی متمایز از جنگ‌های دیگر دنیا نمایش دهد، به این معنی که رزمنده بیش از جنگ، سلوک می‌کند، سنگر برای او عبادتگاهی مقدس است، سرودها و دعاهای دسته‌جمعی حامل ارزش‌های معنوی‌اند و همه چیز رنگ و بوی غیرزمینی دارد.

روزگاری چنین بود، که بود…

مردگان باغ سبز از آنجا که درباره ی یک رویداد تاریخی مهم ایران است که مهجور مانده اما هنوز ترس تکرارش بسیاری را آشفته می کند ارزشمند و خواندنی است. شیوه روایت بایرامی آن را خواندنی تر می کند و خواستنی بودن آذربایجان ارزشمندتر.

اگر محمد بهمن بیگی نبود!

به دیار غربت می رود و چه اسمی درست‌تر از غربت برای یک ایلیاتی. بهمن‌بیگی خود در وصف چگونه دل‌زده شدن از فرنگ چنینی می گوید: «من اهل گفت و شنود بودم. طنزها و شوخی‌هایم در ایل خریدار داشت. کسانم و دوستانم چشم از دهانم برنمی‌داشتند ولی در طول این خیابان‌های طویل یک گوش شنوا نمی‌یافتم.» همین نیاز به معاشرت محبت آمیز او را به وطن باز می‌گرداند و اینبار با فکر ساختن و تغییر دادن، که فقط یک اندیشه خام نیست، بلکه چنان برایش تلاش می‌کند که آن را به خوبی ثمر می‌نشاند . اگر قره قاج نبود، و محمدبهمن بیگی را…

لالی، قصه هایی علیه سکوت

آنجا که نویسنده دست به توصیفاتی در پاراگراف‌های کوتاه می زند، این توصیفات آنقدر بدیع و منحصر به فرد است که خواننده دوست دارد کسی وارد میدان نشود و دمی سکوت ادامه داشته باشد اما بهرام حیدری به سرعت کسی را به میدان می‌آورد و گفتگویی شکل می‌گیرد. او برعلیه سکوت است که انگار لالی و آدم‌هایش برعلیه سکوت‌اند. مدام حرف می‌زنند، سنگدلانه نفرین می کنند، به تلخی به پر و پای هم می‌پیچند، بی پروا کفر می‌گویند و شکر می‌کنند و قسم می‌خورند، و از همه مهمتر آنکه این گفتگوها واقعی است و عمدا هیچ تکیه کلامی و حرف…