مطالب توسط معصومه سلامی

چراغ‌ها را همیشه یک زن خاموش یا روشن می‌کند

کلاریس زنی احساساتی است، اهل دنیای کتاب و شعراست،اما همسری دارد که اگر چه در کنارش زندگی می‌کند اما ارتباط عاطفی و کلامی چندانی با او برقرار نمی‌کند و به دغدغه‌های خود و به مسائل سیاسی و مبارزاتی خود اهمیت زیادی می‌دهد؛ پسری نوجوان، در اوج بلوغ و کشمکش‌های لجبازانه با مادر، دو دختر دوقلو که نیازهای کودکانه دارند و مادر و خواهری با خصوصیات اخلاقی خاص که مدام در دایره امن او پا می‌گذارند و همسایگانی که گاهی ناچار به معاشرت با آن‌هاست و او با فروخوردن خشم و ناراحتی و خستگی خود نسبت به اطرافیان و اع…

از رنجی که می‌بردند…

اگر تفسیر وزن کلمات کتاب، علاوه بر فراز و فرود با رنگ‌ها میسر بود، می‌بینیم که روایت زندگی نوجوان داستان، خالد، از خاکستری، سردی، هرزگی، ناامیدی و بی‌آیندگی شروع می‌شود و با متفق شدن او با جریان مبارزات علیه استعمار به سمت رنگ پرشور نارنجی و سپس قرمز سیر می‌کند.در واقع نوجوان داستان هر چه به گرمای جوانی بیشتر نزدیک می‌شود رنگ داستان و روند آن هم به سمت و سوی گرما و تپش می‌رود، اگرچه با گذر زمان، رنج و مسئولیتهای بزرگ‌تری گریبان‌گیر خالد می‌شود اما او محکم‌تر، با هدف‌تر و برای آینده‌‌ی بهتر مردمش..