آتش خصلتی زنانه دارد!
ه نظر میرسد که اثر چراغها را من خاموش میکنمِ زویا پیرزاد بیشتر از آنکه یک اثر داستانی باشد هدفی روانشناختی دارد و قصد اشاره به بینش مردانه از زنان، مشکلات و دغدغههای خاموش زنان نسبت به سایر اعضای خانواده و اختلافات عاطفی بین همسران باشد.
داستان در دهه ۴۰ و در بین چند خانواده ارمنی و متمول از کارکنان شرکت نفت در آبادان روایت میشود. بیان کلی داستان از شرح زنانگی و عواطف غیر قابل بیان یک زن خانهدار با همه مشغلههای روزمره ایشان سرچشمه میگیرد که در ضمن، افکاری آزادیخواهانه را هم نسبت به فاصله طبقاتی جامعه، زیر پوست خود پرورش میدهد.
کلاریس و خود گمشده
همانطور که از اسم کتاب مشخص است، اینطور به ذهن میرسد که هدف نویسنده محور قرار دادن وجود یک زن در خانوادهست که اگر چه در اقلیتی از جامعه ارمنیان قرار دارد اما بازهم دارای هویتی ایرانیست و تعهد و نگاه مادرانهاش، همواره باعث زیر پا گذاشتن احساساتش میشود. کلاریس زنی احساساتی است، اهل دنیای کتاب و شعراست،اما همسری دارد که اگر چه در کنارش زندگی میکند اما ارتباط عاطفی و کلامی چندانی با او برقرار نمیکند و به دغدغههای خود و به مسائل سیاسی و مبارزاتی خود اهمیت زیادی میدهد؛ پسری نوجوان، در اوج بلوغ و کشمکشهای لجبازانه با مادر، دو دختر دوقلو که نیازهای کودکانه دارند و مادر و خواهری با خصوصیات اخلاقی خاص که مدام در دایره امن او پا میگذارند و همسایگانی که گاهی ناچار به معاشرت با آنهاست و او با فروخوردن خشم و ناراحتی و خستگی خود نسبت به اطرافیان و اعضای خانوادهاش، سعی در برقراری آرامش در خانه دارد.
کلاریس داستان، با ورود همسایگانی جدید با هویتی نامعلوم در ابتدا پا به ماجرایی به ظاهرعشق یکطرفه میگذارد که در اصل دلبستگیست. دلبستگی به پسر جوان همسایه که از زندگی پیشین خود دختری دارد و با مادری زندگی میکند که زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. امیل مردیست که اهل شعر و حس است. و همین موضوع باعث ارتباط پررنگتر او با کلاریس میشود.کلاریس ساعتها با او گفتوگو میکند و در مواقعی از جانب او توجه میگیرد. درحالیکه این رفتار برای امیل کاملا طبیعیست اما در وجود کلاریس انقلابی صورت میگیرد و او با وجود گمشده خود روبرو میشود. وجودی که سالهاست در کنار مردی درونگرا، اهل سیاست کنار گذاشته شده بود و حالا خود نشان میدهد.
معاشرات خصوصی امیل و کلاریس باعث دلبستگی او به امیل میشود که در نهایت با خاستگاری امیل از دختری دیگر و رفتن ناگهانیاش سرنوشت نامعلومی پیدا میکند. در حالی که شروع و پایان داستان کتاب حول این ماجرا میچرخد اما چرا نویسنده این مطلب را سربسته بیان میکند و به همان صورت هم ناتمام باقی میگذارد؟
زندگی به ظاهر معمولیست اما التهاب دارد
زویا پیرزاد با نشان دادن برشی از یک زندگی معمولی با چنین زیرلایه عشقی، در واقع به دنبال نشان دادن عواطف واقعی یک زن، نیاز او به توجه، درک و دیدهشدن و یا عشق و همراهی از سوی همسرش به صورتی محجوبانه و زنانه است که به آرامی و لابلای مشغولیتهای روزمره و هنرمندانه از سایه به زیر نور کشیده میشود، در معرض دید همگان قرار میگیرد و سپس به آرامی پنهان میشود. دلبستگی روحیای که کلاریس باید در تمام فراز و نشیبهای روحی در همراهی و همدلی همسر خود دریافت میکرد به وضوح اتفاق نیفتاد. گویی برای احساسات زنانه او مراقبت خاصی از جانب دنیای اطراف در نظر گرفته نمیشود. حتی در قسمتی از کتاب او سعی در برقراری ارتباط و توضیح دغدغههای مادرانهاش با همسرش دارد اما با بیتفاوتی و سکوت و ترک صحنه توسط آرتوش روبرو میشود. در جای دیگر او مشکلاتش را با یکی از دوستان همسرش در میان میگذارد و در صحنهای غیرقابل باور با واکنش مردانهای مواجه میشود که باعث سرخوردگی مخاطب میشود. نکته قابل توجه در تمام داستان اینست که او با همه دغدغهها و فراز و نشیبهای روحیاش هرگز و در هیچ زمانی از مسئولیتهای مادری خود فارغ نمیشود و همه را درست، به موقع و با نظم انجام میدهد که یادآور زندگی سیستماتیک بدون معناست.
درواقع نویسنده در سرتاسر کتاب سعی در انتقاد از نگاه فرهنگ ایرانی به زن، تعریف آن از زنانگی و سایه سنگین و خستهکننده مسئولیتهای مادرانگی دارد.
کلاریس زیر سایه میرود
سرانجام داستان، در نقطهای به ظاهر شیرین و آرام، اما به غایت تلخ پایان مییابد. کلاریس بعد از شکستی احساسی و سیر و سلوکی ذهنی و عاطفی، دوباره بر نیازهای مگویش غلبه میکند، از خود واقعی فاصله میگیرد و با خرسندی و نشاطِ خانوادهاش، با تمام نیازهای برآورده نشدهاش، دوباره به زیر سایه میرود.
این کتاب به حقیقت نقش درخشانی در نشان دادن روح طراوت ناپیدای خانه، یعنی «مادر» دارد. پرداختی زنانه و هنرمندانه به اینکه اگر چراغی در خانه همواره روشن است، حتما یک زن، شعله بسیاری از عواطف و نیازهای خود را خاموش کرده است.
مشخصات کتاب
عنوان: چراغ ها را من خاموش می کنم
نویسنده: زویا پیرزاد
ناشر: مرکز
شهر و سال: تهران، 1401
تعداد صفحات: 296 صفحه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.