شناسنامه دردآور مصائب مردم جنوب
سیاسنبو جغرافیاییست برای تنفس در هوای گرم جنوب، اقلیمی در همسایگی نفت و خورشید، با مردمانی قانع به کمترینها. شخصیتهای این داستانها با اینکه مستقل هستند ولی بنوعی مکمل یکدیگرند. این مجموعه شامل ۷ داستان است که سه داستان اول را میتوان در زمره «پتروفیکشن»های دانست که روایتگر ادبیات داستانی «رئالیسم سوسیالیستی» هستند. داستانهای که به زندگی طبقه کارگری میپردازد و به دور از شعارزدگی و بکار بردن جملات گلدرشت، بخوبی رد پای استعمار نفتی بیگانگان را در این خطه از ایران نشان میدهد. شخصیتهای السنو، اکو سیاه، خالو منو، حسین دشتی، عباس تنگسیر، گرگو و … فراموششدگانی هستند که به جرم اولین گناه، یعنی تولدشان، با جانکندن و تقلا میکوشند خود را از مرداب بیتوجهی بالادستیها نجات دهند تا شاید بتوانند سهمی اندک و ناچیز از زندگی را برای خود و خانوادهشان مهیا کنند. زنان این داستانها را میتوان بازندگانی از پیش تعیین شده دانست که هیچگاه حتی حداقلها را در زندگی نداشته و سینههایشان مالامال از دردها و رنجهای به زبان نیاورده است. با اینکه در این داستانها، مردان خود زخم خوردهاند ولی باز، این زنان هستند که برای زنده ماندن باید همچنان به طناب پوسیده نجات مردانشان، چشم امید داشته باشند.
این مجموعه را شاید بتوان ادامه راه ناصر تقوایی در مجموعه داستان تابستان همان سال دانست. داستانهای این دو مجموعه که به فاصله تقریبی سی سال از هم نوشته شده از نظر مولفههای اقلیمی و کارکردی بسیار به هم نزدیک و هر دو مجموعه تقریباً وقایع کارگری در شرکتهای نفتی جنوب را در حوالی سالهای دهه سی روایت میکنند.
در این مجموعه، دیالوگها نقشی اساسی و پیشبرنده در داستانها دارند و صفدری با تکیه بر دانش آکادمیک خود در ادبیات نمایشی به نوعی با توجه به تاثیر دیالوگها، روایتهایش را در قالبی نمایشی ارائه میدهد. نثر در این داستانها بسیار سلیس و روان و صفدری با عیاری مناسب و قابل فهم لهجه را در دل دیالوگها جانمایی کرده است. زبان داستانی یا بعبارت دیگر زبانی که شخصیتهای داستانی از آن بهره میبرند، ضمن تشخص و هویت به داستانها، بنوعی روح اقلیم جنوب را در کالبد این روایتها میدمد و به کمک همین نثر روان و زبان شیرین است که جذابیت داستانها دو صد چندان میشود.
در داستان سیاسنبو، السنو بخاطر دفاع از ناموس برادرش در تقابل با انگلیسیها، توسط آنان در پایان، با قیر به آتش کشیده میشود و با مرگی فجیع از دنیا میرود. در داستان اکو سیاه، این بار این اکبر است که در شرکت نفت با انگلیسها سرشاخ میشود و در نهایت توسط آنان در خاک محبوس و با شلیک گلوله به قتل میرسد. در داستان علو که بلندترین داستان این مجموعه است با پسر بچه نوجوانی روبروییم که قصد دارد با برهمزدن قواعد بازی، از دایره دوستان هم محلهیی خود جدا و با پسر شهردار رفاقت کند و علو در این رفاقت کاسبکارانه، نیمنگاهی هم به پروین، خواهر جمشید (پسر شهردار) دارد ولی بهزاد (داماد شهردار) بعنوان عمله ظلم و نماد زور و قدرت، مانع این رفاقت و عشق خام نوجوانانه میشود و در پایان با مرگ خواهر سه ساله علو و درماندگی گرگو (پدر علو)، باز این فقر است که سنبه پر زور خود را نشان میدهد و گرگو در پی استیصال و درماندگی مجبور میشود تنها دارایی خانواده یعنی گاوشان را به نزول خوار شهر یعنی زار حسین بفروشد و ترک دیار کرده و آواره کشورهای خلیج شود. گویی نداری، درد، بیماری، غم، آوارگی ، دوری از خانواده و … سرنوشت محتوم مردمان نجیب خطه جنوب است. نویسنده در ادامه و در چهار داستان بعدی، با یک چرخش نمایی، منظر دید روایتها را از قشر کارگران نفتی به سمت جنگ و تبعات این پدیده تغییر میدهد. نویسنده در داستان کوچه کرمانشاه تقابل عقیدتی خودیها را در دایره جنگ نشان میدهد. حسنو هم محلهای قدیم اسماعیل به جنگ رفته و اکنون با پای قطع شدهاش همراه با ابراهیم دوست مشترکشان به دیدن اسماعیل آمدند، نوع برخورد آنان با هم و دیالوگهای رد و بدل شده بین آنها، بخوبی بیانگر دره عمیقیست که با وجود دوستی ظاهری، نشانگر فرسنگها فاصله بین نگرش آنهاست. هنر صفدری در این داستان، تیزهوشی و فراستش در اطلاعاتیست که نمیگوید و صرفاً با کدها و نشانههای ایهامآمیز، مخاطب را از هزار توی داستان عبور میدهد. اینکه چرا اسماعیل از خواندن شعر عامیانه کوچه کرمانشاه توسط حسنو عصبانی میشود و چه ارتباطی بین این عصبیت اسماعیل و علو و همسر باردارش است، همان نگفتههای پیداییست که عیار داستانی را افزایش میدهد. داستان چاقوی دسته قرمز در حقیقت بنوعی فلاش بک داستان قبل یعنی کوچه کرمانشاه است. روایتی که چگونگی جبهه رفتن حسنو را به همراه اسماعیل شرح میدهد.
داستان سنگ سیاه، روایت تردید است، تردید عبدالله نسبت به انتخاب زندگی، تردیدی که بلای جان آرامشش در زندگی و در نهایت جان تنها فرزندش، خدر میشود. عبدالله عمری در غربت برای زن و فرزندی تلاش میکند که تیغ تیز زندگی تمام رگهای عشق و علاقه را، از وجود او بریده و عبدالله تنها راه برای فراموشی از گذشته بیریشه خود را کار و کار و کار میداند. روایت دو رهگذر را میتوان قویترین داستان این مجموعه دانست. پدر بزرگ و پدری که از پی فرزندان به جنگ رفته و بخانه بازنگشتهشان حیران و آواره در پی مرهمی برای الیتام زخمهای فرونشسته بر روح و روانشان هستند. دو رهگذری که اگرچه هرگز همدیگر را قبلاً ندیدهاند اما درد مشترکشان، نقطه عطف همراهی و همدلیشان است. دو رهگذر نمادی از تبعات ویرانگر جنگ بر روح بازماندگان است که هیچ مرهمی جز همدلی برای این درد نمیتوان تصور نمود.
شاید داستانهای سیاسنبو را بتوان بعنوان اپیزودهای متفاوتی از یک رمان کامل دانست، هر چند که نویسنده خود بصراحت این موضوع را رد میکند، ولی در هر شکل و فرمتی که روایتهای این مجموعه را بررسی کنیم، بدون شک این داستانها، شناسنامه دقیق و دردآوری از مصائب مردمان خطه زرخیز جنوب است و بطور حتم این داستانها در حافظه جمعی ادبیات متعهد اقلیمی ایران برای همیشه ثبت خواهد شد.
سیاسنبو تاریخیست شفاهی از واقعیت مردم جنوب در حوالی سالهای سی که با قلم توانای صفدری، به داستان تبدیل شده است.
مشخصات کتاب
عنوان: سیاسنبو
نویسنده: محمدرضا صفدری
ناشر: آموت
شهر و سال: تهران، 1401
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.