جلسه گفتگو پیرامون رمان چراغها را من خاموش میکنم از زویا پیرزاد
کتاب چراغها را من خاموش میکنم، رمانی نوشتهی زویا پیرزاد است که اولین بار در سال 1380 به چاپ رسید. داستان این رمان در جنوب ایران میگذرد و ماجرای مشکلات یک زن خانه دار ایرانی-ارمنی در برآورده کردن توقعات خانوادهاش را روایت میکند. کلاریس که همسر و مادری نمونه است، زندگی بسیار معمولی و بیاتفاقی دارد. او تمام چیزی که همیشه میخواسته را دارد: شوهری موفق و سه فرزند که همگی با هم در محله ای خوب و آرام در آبادان زندگی میکنند. کلاریس در روتین تسلی بخش نظافت خانه، آشپزی، خیاطی و خرید زندگی میکند و بزرگترین نگرانی او، حفظ رابطهی خوب خود با مادر سختگیرش، خواهر مجردش، شوهر نه چندان صمیمیاش و بچههای شلوغ و بازیگوش خود است. اما این سکون و آرامش زمانی برای همیشه از بین میرود که یک خانوادهی ارمنی اسرارآمیز همسایهی آنها میشوند. پس از این اتفاق، کلاریس وارد دنیای جدیدی میشود که سردرگمیهای زیادی برایش به همراه خواهد داشت.
در تیرماه 1402 این کتاب، در گروه ایرانی بخوانیم به انتخاب گروه برای خواندن انتخاب شد و جلسهای برای این کتاب برگزار شد. در ادامه مشروح این جلسه را میخوانیم.
خانم شیوا حاجیانی درباره این کتاب گفتند: این رمان، یک رمان مینیمالیستی است که زندگی یک زن در خانه را نشان میدهد. زنی که دوست دارد خودش انتخاب کند. بزرگترین عدم تعادل زندگی این زن با آمدن امیل صورت میگیرد. شخصیت پردازی آنقدر قوی است که به غیر از شخصیت اصلی، ما با شخصیتهای فرعی هم آشنا میشویم. مثل پیرزن، آمیس، مینا، مادرش و … . خصوصیات اقلیمی در این رمان پر رنگ است. خصوصیات زبانی هم به جا استفاده شده است و زبان در خدمت داستان است؛ ولی جهان داستان کوچک است و ساده.
جهان داستان پرداخت شده است. نکات ریز و تلاطمهای ریز به خوبی نشان داده شده است. و انتهای داستان همه چیز به جای اول خود باز میگردد و کلاریس میگوید «توی این آسمان یک تکه ابر هم نیست و صاف صاف است».
در ادامه خانم زهراسادات ثابتی درباره کتاب این طور نظر دادند که: اول اینکه در رمان جزئینویسی و روزمرهنویسی وجود داشت. روایت خسته کننده نیست و این جزئینویسی در پیشبرد داستان مؤثر است. مثل اینکه این رمان چند شخصیتی است و اگر هر کدام از شخصیتها نباشند، جای خالیشان مشخص است. از نگاه روانشناسانه راوی زن ناراضی نیست. از زندگی خودش راضی است. یک اتفاق میافتد و تلنگری زندگیاش را از حالت تعادل در میآورد. پیام آخر داستان این است که هر کسی با دلخوشیهایش راضی است ولی امکان دارد با مقایسه این دلخوشیها به چشم نیاید. راوی منصفانه به جر و بحث زن و مرد اشاره کرده است.
آقای حسام فروزان گفتگو را این طور ادامه دادند که: رمان چراغها را من خاموش میکنم یک جایگاه تاریخی دارد. بعد از این رمان ادبیات آشپزخانهای و آپارتمانی اوج میگیرد. این رمان در لبهی ادبیات عامهپسند حرکت میکند. بعضی بزرگان مثل نجف دریابندری از این رمان دفاع کرده اند. زویا پیرزاد یک قصهگو است و این داستان، شروع ، میانه و پایان دارد. این رمان، یک رمان درونی است و تحولاتی که درون کلاریس اتفاق میافتد برگ برندهی رمان است. عشقی بالقوه که به نتیجه نمیرسد. کلاریس همچنان به نقش خودش ادامه میدهد. ولی تجربه عشق را هم پشت سر گذاشته است.
خانم سمیه لندی اصفهانی در ادامه میگوید: رمان چراغها را من خاموش میکنم، روزمرگی یک زن و یک مادر است با تمام دغدغههایش. زویا پیرزاد این دغدغهها را اینقدر خوب به تصویر میکشد که هر زنی با این داستان همذاتپنداری میکند. جایی از رمان، کلاریس با وجود خستگی جسمی و روحی مجبور است برای عصرانهی بچهها ساعت سه عصر به فروشگاه برود. همانجا است که از خودش میپرسد این چندمین عصرانهای است که قرار است درست کنم؟ این رمان با اینکه با زبان ساده، روزمرگی را نشان میدهد. ولی سؤالات زیادی را در دل خود دارد که مخاطب با خواندن آن میتواند به این سؤالها فکر کند. مهمترین سؤالش این است که یک زن و یک مادر چقدر میتواند به کارهایی که دوست دارد برسد؟
خانم زهراسادات طباطبایی گفتگو را اینطور ادامه میدهد که : فصلهای داستان زیاد و کوتاه بود که از نقاط قوت داستان حساب میشد. فصلها 50 تا بود که انگار 50 روز از زندگی کلاریس را میخواندیم. این رمان نمونهی خوبی از الگوی سفر قهرمان بود. قهرمان طی حادثهای از زندگی خودش جدا میشود و تشرف دارد و دوباره برمیگردد به دنیای خودش. شخصیت از ناآگاهی خودش به آگاهی جدیدی میرسد. فضاسازی داستان را هم به خوبی درآورده است.
آقای حسین آزاده در ادامه گفتگو میگوید: داستان هجوم ملخهای روزمرگی به درخت سبز زندگی بود. ساده، روان، خوشخوان بود. اتفاق خاصی در آن نمیافتد ولی داستان آکنده از اتفاقات بود. عناصر ساده، عناصر سازنده این داستان است. هجوم ملخ یعنی هجوم اضطراب برای کلاریس . محوریت رمان روی بعد روانشناسی کلاریس است.
آقای مجید اسطیری گفتگو را اینطور ادامه میدهد که: چراغها را من خاموش میکنم اولین رمان نویسندگان ارمنی ساکن ایران است. زویا پیرزاد در مسیری حرکت میکند که هویت ارمنی را نزدیک با هویت ایرانی تعریف کند. در کتاب یک روز مانده به عید پاک دختربچهای به نام طاهره را میآورد که تیزهوش است و پدر تنگدستی دارد. یک روز گردنبند الله میاندازد و یک روز صلیب میاندازد. و تاریخ را بهتر از خود بچههای ارامنه میداند. در رمان چراغها این طاهره را در قالب خانم نوراللهی نشان میدهد. انگار از جنس نور است و نور با نورهای دیگر نمیتواند تداخلی داشته باشد. در عادت میکنیم قهرمان هم دیگر زن ارمنی نیست . رمان چراغها را من خاموش میکنم یک رمان عاشقانه است. به خاطر آمدن خانوادهی امیل انگار که یک عشق مخفیانه بین امیل و کلاریس شکل میگیرد. و درونگرایی شدید کلاریس مانع از این میشود که حالت عشق واقعی را پیدا کند.
خانم التج اینطور گفتگو را به جلو میبرد که : داستان دیر شروع میشود ولی قلم روان و جذابیت شخصیتها آنقدر زیاد است که خواننده را دنبال خود میکشد.
آقای سید حسین موسوی نیا در ادامه گفتگو میگوید: در رمان مسئلهی تکرار وجود دارد. گاهی برای معناسازی است و گاهی برای زدودن معنا و زندگی است. ما با شخصیتی مواجه هستیم که در تکرار زندگی کیفیت زندگی را نمیبیند. حس درک نشدن در جایی برایش معنا بخشیده که نقش خودش را نمیبیند. عدم تعادل کلاریس با حضور امیل بوجود میآید. امیل از غذای کلاریس تعریف میکند، کاری که شوهرش و بچههایش نکردهاند. آنچه که در رمان آمده است کلاریس را به خودش معطوف کرده است. در این رمان یک خانواده ی ناکامل، با ورود خود، کیان یک خانوادی کامل را متزلزل میکند. رمان در نوع خودش قابل تأمل است . این رمان یک پیکرهی منسجمی در تکرار زندگی برای زنها ساخته است.
مشخصات کتاب
عنوان: چراغ ها را من خاموش می کنم
نویسنده: زویا پیرزاد
ناشر: مرکز
شهر و سال: تهران، 1401
تعداد صفحات: 296 صفحه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.